Saturday, July 4, 2015

پاشو كاري كن! فكر چاره باش...


ساليان اولي كه اين حكومت سر كار اومده بود مردم ميخوندن: ”روزاي روشن خداحافظ... سرزمين من خداحافظ...” راستي كه روزهاي خوش مردم ايران كجا رفت؟ روزهاي نفس كشيدن در هواي آزادي، روزهايي كه به خاطر اون و به عشق اون پدر و مادرامون انقلاب كردند... چند صباحي بيش نبود... ”روزاي خوبت بگو كجا رفت؟ تو قصه ها رفت؟...” شايد توي قصه ها ، آخه بعضي وقتا فكر ميكنم همين ظلم و جنايت ها هم مال قصه هاست باورش نميكنم... آخه چطور ممكنه؟ توي كشوري كه دزديهاي كلان و اختلاسهاي ميلياردي سران حكومتش شهره عام و خاصه و كسي نيست كه از اونها بي خبر باشه انگشتان دست دو تا جوون رو همين هفته پيش در مشهد به خاطر دزدي قطع كردند... واي... خدايا چي به سر ما اومده... مغز آدم سوت ميكشه و داغ ميكنه... و اعدامهاي روزانه و دسته جمعي هرروز ... هر روز ... ”همه عزادار، سر به گريبون، مردا سر دار، زنا تو زندون....”

مگه اونها چي ميخواستن يه لقمه نون براي خانواده اي كه داره توي آتيش فقر ميسوزه... فقر در كشوري برروي درياي نفت...و قحطي آب در مملكتي با اين همه منابع طبيعي...
تمام اين احساسات زماني بهم دست داد كه داشتم خبر فوق رو ميخوندم، توي همين فكرها و لحظات بودم كه به اخبار ديگه اي بر خوردم” عده‌ای از مردم «چغاخور» با صورتهای نقاب زده، در اعتراض به احداث تونل انتقال آب سبزکوه، کانکس‌ها را به آتش کشیدند...جمعی از خانواده‌های «پارسیان» در مقابل اداره آب این شهرستان تجمع کردند. آنها نسبت به بالا رفتن قیمت آب شرب و همچنین آلوده و آشامیدنی نبودن آب شهر اعتراض می‌کردند...تجمعات اعتراضی اقشار مختلف در تهران، تبریز، کرمان، کاشان و مرند...تجمع اعتراضی پرستاران در اصفهان...اعتراضات اجتماعی و دانشجویی ...تجمع اعتراضی کارگران در شهرهای مختلف...
اينجا بود كه به خودم اين جمله اي كه از دوستان عزيز مجاهد و مبارزم يادگرفته ام رو ياد آوري كردم: ” آزادي رو هيچ وقت توي سيني طلايي به كسي نميدهند; اين تو هستي كه بايد بلند بشي،  برايش تلاش كني و بهاي اون رو بپردازي...”
اينجا بود كه با خودم زمزمه كردم: ”آخه تا به كي آروم بشينيم؟ حسرت بكشيم، گريه ببينيم؟  اي زن تنها ! مرد آواره! وطن دل توست... شده صد پاره... پاشو كاري كن! فكر چاره باش! فكر اين دل پاره پاره باش...

0 comments :

Post a Comment